سلامی دوباره
میتونه بلند بشه روی پاش بایسته
اما امان از روزی که به خودت ببازی...
میتونه بلند بشه روی پاش بایسته
اما امان از روزی که به خودت ببازی...
امسال پر از خاطره های من و توست
تحویل نمی دهم من امسال را
♡♡♡♡♡
تولدم مبارک
اگر فقير باشي برعکس، سرما بدبختي مي شود و آن وقت ياد مي گيري که حتي از زيبايي يک منظره زير برف متنفر باشي !!!
کودک من! تساوي تنها در آن جايي که تو هستي وجود دارد، مثل آزادي! ما تنها توي رَحِم مادر برابر هستيم.
"نامه به کودکي که هرگز زاده نشد_اوريانا فالاچي"
مامانت پیش منه! اگه می خواهیش، واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده.
"بابی"
تا که عشقمان در تاريخ ثبت شود
خدايـــــــــــــــــــــــــــــا ...
چه ساختــــــــه ايــــــــــــــــــــــــــــ ...
دل آدم هايت يکــــــــــــــــي ازيکــــــــــــــــي سنگــــــــــــي تر ...
دروغ هايشان يکــــــــــــــــــــي از يکـــــــــــــــي زيباتر ...
نگاه هايشان يکــــي از يکـــــــــــي معني دار تر و سنگين تر ...
روحشان يکـــــــي از يکـــــــــــــي هـفـــتـــــــــــ رنـــگـــــــــــ تر ...
و
هر يک براي خود ،
يکــــــــــــــي از يکـــــــــــــــي خــــــــــــــدا تـــــــــر !...
مترسك ها در مزارع با كلاغ ها تبانی میكنند،،،،
از وفا داری آدمها چه انتظاریست...؟
کــه نـفــس هـای آخـرش را مـیـزنـد
و الـتـمـاس مـیـکــنــد
یـکـی پـیـدا شـود و بـرش گــردانـد
مــن هــم …
نه …! !
لـطــفـا بـرم نـگــردانـیـد ! ! !
بــگـذاریــد تــمام شــوم …
دلتنگم...!!!
دلتنگ یک جرعه عشق !
من در این تاریکی پی نور
میگردم...
پی خورشید پی عشق...
تا که شاید در این تاریکی
شبه تیره تنهایی قلبم در میان پرتوهای نور عشق محو شود
اما افسوس...!
افسوس که شده ام تنها
راهنمای تک تک سرابهای عشق و وصال در کویر تنهایی قلبم
دلم میگیرد...
از سردی دیوارهای تنگ و
بی روح این اتاق
دلم میگیرد وقتی به
دیوارهایی مینگرم که در این تنهایی ، تنها امیدی واهی به قلبم میبخشد
دیوارهایی که روی آنها
تابلوی وصال دستانم را به دستانت کوبیده ام
تابلوهایی که سالهاست با
نگاه به آنها تنهایی و بی کسی را در اتاقم سر کرده ام
حال وقتی دست به قلم
میبرم ، قلم قرمز عشقم خون گریه میکند
از دردهایی که در این
کویر بی کسی کشیده ام
تنهایی...!!!
تنها واژه مانوس با قلبم
متنفرم...
از تک تک آجرهای این اتاق
سرد و بی روح که مرا در خود حبس کرده
خشت های یخی...
آجرهای زندان تنهایی و
دوری من !!!
کاش گاهی از کنار دلم گذر
میکردی...
تا گرمی عشقت یخهای
تنهایی این اتاق را آب میکرد...
و زندان جداییم راویران
میساخت !!!!
گاهي کامل فراموش ميکني و بعد مي بيني که بايد منتظر مي ماندي
و گاهي آن قدر منتظر مي ماني که مي فهمي زودتر از اينها بايد فراموش ميکردي
.
.
.
چون به کام دل نشد دستي در آغوشت کنم / ميرم تا در غبار غم فراموشت کنم
سر در آغوش پشيماني گذارم تا تو را / اي اميد آتشين با گريه خاموشت کنم
.
.
.
تمومه عمر آوازم ، ديگه خاموشه خاموشم / نميري هرگز از يادم ، من از يادت فراموشم
شروع رفتنت بي من ، شروع شعر اندوهه / بدون بعد از تو ياد تو ، برام سنگين تر از کوهه
در هياهوي زندگي دريافتم ؛
چه بسيار دويدن ها
که فقط پاهايم را از من گرفت
در حالي که گويي ايستاده بودم ،
چه بسيار غصه ها
که فقط باعث سپيدي موهايم شد
در حالي که قصه اي کودکانه بيش نبود ،
دريافتم
کسي هست که اگر بخواهد "مي شود"
و اگر نخواهند "نمي شود"
به همين سادگي ...
کاش نه ميدويدم و نه غصه مي خوردم
فقط او را مي خواندم و بس ...
روز مادر يعني به تعداد همه روزهاي گذشته تو، صبوري!
روز مادر يعني به تعداد همه روزهاي آينده تو دلواپسي!
روز مادر به تعداد آرامش همه خوابهاي کودکانه تو ، بيداري!
روز مادر يعني بهانه بوسيدن خستگي دستهايي که عمري به پاي باليدن تو چروک شد.
روز مادر يعني بهانه در آغوش کشيدن او که نوازشگر همه سالهاي دلتنگي تو بود. يعني باز هم بهانه مادر گرفتن
او را که تنها پناه من است تمام قد دوست ميدارم!
او که هرگز تحقيرم نکرده، احساسم را بيجواب نگذاشته، تنهاييام را پاسخ داده، در اوج نااميدي اميدوارم کرده و
بيکسي و ناتوانيام را هرگز به رخم نياورده. او را با همه وجودم دوست ميدارم