دفتر خاطرات

دفتر خاطرات

دفتر خاطرات

دفتر خاطرات

سکوت محض اما پرمعنا!

امـــروز داشتــم از تـــو پیـــاده رو رد می شــدم

یه آن مـــادری رو دیــدم که به بچـــه اش داشــت ماهـی های ســـال نو کــه

رنــگی و زیبــا بـــودن رو نشــون می داد و با  لبخــند هر دوشـــن داشــتن ماهــی ها

رو تماشـــا می کردن یه آن توی دلم آشوب شـد گفتم امســالم داره تموم میشـه

امـا امام زمانمــون نیومده  و من خیلی دلتنگـشم!

تــــــــو دلم گفتـــــــــم:(عاشـــــــــقتــــــ شدم آقـــــــــا اما ندیـــــــــده!!!)

با خودم گفـــتم یعنی میشه سال دیگه به جای اینکه ماهی های رنگــی رو نشـــون هم بدیــم

با دستـــامون آقــا رو نشون هم بـــدیم

و بگیم

اونی رو کـــه تــو داری

رو به روت میبینی 

آقـــــــــای مهــــربونــی هاســت

اربــــابته ، عشقـــته  آقـــاته ، مولاتــــه...

گل یخ...

غم میون دو تا چشمون قشنگت لونه کرده
شب تو موهای سیاهت خونه کرده
دو تا چشمون سیاهت مثل شبهای منه
سیاهی های دو چشمت مثل غمهای منه
وقتی بغض از مژه هام پایین میاد بارون میشه
سیل غم آبادیمو ویرونی کرده
وقتی با من میمونی تنهاییمو باد میبره
دو تا چشمام بارون شبونه کرده
بهار از دستای من پر زد و رفت
گل یخ توی دلم جوونه کرده
تو اتاقم دارم از تنهایی آتیش میگیرم
ای شکوفه توی این زمونه کرده
چی بخونم جوونیم رفته صدام رفته دیگه
گل یخ توی دلم جوونه کرده
چی بخونم جوونیم رفته صدام رفته دیگه
گل یخ توی دلم جوونه کرده


غرور...

دختر: دوست دختر جدیدت خوشگله

(در ذهنش می گوید: آیا واقعا از من خوشگلتره؟؟؟) پسر: آره خوشگله …!!

(در ذهنش: اما تو هنوز زیباترین دختری هستی که میشناسم)

دختر: شنیدم دختر شوخ طبع و جالبیه (درست اون چیزی که من نبودم)

پسر: آره همینطوره

(اما در مقایسه با تو، اون دختر هیچی نیست) دختر: خب پس امیدوارم …

شما دو تا با هم بمونید (اتفاقی که برای ما رخ نداد)

پسر: منم برات آرزوی خوشبختی دارم (چرا این پایان رابطه ما شد …؟؟؟)

دختر: خب …من دیگه باید برم ..(قبل از اینکه گریه م بگیره)

پسر: آره منم همینطور.(امیدوارم گریه نکنی)

دختر: خدافظ….(هنوزم دوست دارم و دلم برات تنگ میشه)

پسر: باشه خدافظ (هیچ وقت عشقت از قلبم بیرون نمیره )… هرگز.


خیلی سخته …

خیلی سخته …

وقتی که عاشق یکی هستی و روزهای زیادی انتظار میکشی که بیاد و از جلوی چشمات رد بشه

و توفقط نگاهش کنی و نتو نی بری و بهش بگی که دوستش داری…

وقتی که دیگه صبرت لبریز می شه و حس میکنی دیگه بدون اون نمیتونی و نفس کشیدن

برات سخت می شه ، وقتی که تصمیم می گیری و به دلت جرات میدی که بری و بهش بگی

که چقدر دوستش داری می بینی که دستش تو دست یکی دیگست و نگاه های عاشقانه تو

رو ندیده انگار دنیا رو رو سرت خراب کردن…

دیدن اون صحنه خیلی برات غم انگیزه شاید غم انگیزترین صحنه ای که تا حالا دیدی…

به هر حال سعی میکنی باهاش کنار بیای چون فکر می کنی که دیگه کاری از دستت بر نمیاد

و خودتو سرزنش میکنی بخاطر کم رویی و با خودت می گی که اگه زودتر می رفتم و بهش

می گفتم شاید الان اینجوری نمیشد…

در هر صورت با خودت میگی شاید قسمت این بوده که با من نباشه و سعی می کنی

فراموشش کنی اما هرچی بیشتر میگذره بیشتر نبودنشو حس می کنی و طاقت نمیاری

و باز هم مثل روز های اولی که دیدیش می ری و فقط نگاهش می کنی و چیزی نمیتونی بگی…


بغض...

پارسال با او زیر باران راه می رفتم...

امسال راه رفتن اورا با دیگری در زیر باران اشکهایم دیدم...

شاید باران پارسالاشکهای دیگری بود...!!!

یک وقتایی؛؛؛

یک چیزی؛؛

بیخ گلوی آدم را میچسبد

حرفی...فریادی...بغضی...

اگر آزادش کنی،حسش تصاعدی بالا میرود....

نگهش دار

وقتی رفتم...

هیچکی با رفتن من غصه نخورد

هیچکی باموندن من شاد نشد

وقتی رفتم کسی قلبش نگرفت

بغض هیچ آدمی فریاد نشد

وقتی رفتم کسی غصش نگرفت

وقتی رفتم کسی بدرقم نکرد

دل من میخواست تلافی بکنه

پس چشه هیچکسی عاشقم نکرد

وقتی رفتم نه که بارون نگرفت

هوا صاف و خیلی هم آفتابی بود

اگه شب میرفتم و خورشید نبود

آسمون خوب میدونم مهتابی بود

دم رفتن کسی گفت سفر بخیر

که واسم غریبو ناشناخته بود

اما اون وقتی رسید که قلب من

همه ی آرزوهاشو باخته بود

چهره هیچکسی پژمرده نبود

گلا اما همه پژمرده بودن

کسایی که واسشون مهم بودم

همه شاید یه جوری مرده بودن

وقتی رفتم کسی غصش نگرفت

وقتی رفتم کسی بدرقم نکرد

دل من میخواست تلافی بکنه

پس چشه هیچکسی عاشقم نکرد


باور کنید

خوبم باور کنید...


اشکها را ریخته ام...


غصه ها را خورده ام...


نبودنها را شمرده ام...


این روزها که میگذرد خالی ام...


خالی از خشم ، نفرت ، دلتنگی و حتی از عشق...


خالی ام از احساس ...



شعرهای مرده

موقع شعر نوشتن نیست

وقتی که خنده هایت از

 سطرهایم فاصله گرفته اند

وقتی که  کلمه ها احساس را میبلعند

 

موقع شعر نوشتن نیست

وقتی که جوهر قلم هایم سیاه است

وقتی که شب ها لیلی شده اند

 

موقع شعر نوشتن نیست

وقتی که بغض ها

 گریه را حس نمیکنند

وقتی که هنوز دنیا را مصرف میکنم

                          

موقع شعر نوشتن نیست

وقتی که سطرها با ماه صحبت می کنند

وقتی که شادی هایم زیر پای تو نفس می کشند

 

موقع شعر نوشتن نخواهد بود

وقتی که دکتر، برای

سرطان عشق ، خنده تجویز میکند

انتقام

اولین کسی که عاشقش میشی دلتو میشکونه و میره . دومین کسی رو که دوست داشته باشی و از تجربه قبلی استفاده کنی دلتو بدتر میشکنه و میزاره میره . بعدش میای دیگه هیچ چیز واست مهم نیست و از این به بعد میشی اون آدمی که هیچ وقت نبودی . دیگه دوست دارم واست رنگی نداره .. و اگه یه آدم خوب باهات دوست بشه تو دلشو میشکونی که انتقام خودتو ازش بگیری و اون میره با یکی دیگه...

عشق

به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد

و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد

دفتر قلب مرا واکن و نامی بنویس

سند عشق به امضا شدنش می ارزد

گرچه من تجربه ای از نرسیدن هایم

کوشش رود به دریا شدنش می ارزد

کیستم؟ باز همان آتش سردی که هنوز

حتم دارد که به احیا شدنش می ارزد

با دو دست تو فرو ریختن دم به دمم

به همان لحظه برپا شدنش می ارزد

دل من در سبدی عشق به نیل تو سپرد

نگهش دار! به موسی شدنش می ارزد

سالها گرچه که در پیله بماند غزلم

صبر این کرم به زیبا شدنش می ارزد

محرم

روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه
ابری به بارش آمد و بگریست زار زار
گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن
گفتی فتاد از حرکت چرخ بی‌قرار
عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر
افتاد در گمان که قیامت شد آشکار
...

حس بد

یه احساس بدی دارم، اره، احساس  خوبی نیست     چرا دستای من تنهاست،چرا دستای من خالیست

چرا  هر  بار که دل دادم، شدم  بازیچه دست دنیا      مثل  موج هایی که  میمیرن،لب ساحل ،لب دریا

چراهرروزی که میره،میشه عذاب این دل خستم       نگاهم  به  آسمون میشه ، چرا من خالیه دستم

چرا تنهایی هر لحظه، مثل خوره  افتاده  به جونم      ببین اشکام ازم خستن،ببین تنهایی  من نمیتونم

چرا هر  جا  که  میرم،  صدای خنده  هاش  میاد       نمیدونه که  دارم میمرم، شدم بازیچه دست  باد

ببین یه  دنیا  حرف  دارم، وقتی  ببینمت  یه روز       ببین  هنوز دیر  نشده، ای دل  بیچاره من بسوز

میون  این  همه لبخند، ببین  تنهایی  بغض کردم       یه  احساس بدی دارم ، دلم میخواد  که  برگردم

میون  این  همه اشکام ، ببین تنهایی  دق  کردم       دارم از  دست تو  میرم،دارم میرم،بر نمیگردم

سکوت و  میشکنم آروم، میشم هم پای ابرا  من       میبارم آروم و نم نم ،به پای دشت و صحرا من

یه  احساس بدی دارم ، دلم میخواد   که  برگردم       دیگه فرصتی نمونده، رگ و با  تیغ آشنا  کردم


همین روزا

خش ، خش  برگای  در ختها، زیر  پای  هر  پیاده      یه آهنگی که برام غریبه،یادی که رفته  ز  یاده

وقتی از سکوت جاده،نمیشه ترانه ای رو  سرود       وقتی برگای درخت ها،عوض میشه خیلی  زود 

چه  زود میگذره  همین  روزا ، همین روزا برام      همین روزاکه درگیرم،من باهمه ی تنهایی هام

این همه ظلمت و سیاهی،آسمون قهره با چشمام       یا چشمای من سیاهه،یا که تاریکه همه دنیام

تیک تیک ساعت قدیمی،دلتنگیهامو  کرده  بهونه       دلگیرم ازتوای خدایا،دلگیرم از  تو ای زمونه

این  ثانیه  های  لعنتی ، منو به پوچی می کشونه       میرم  تا جایی که دیگه ،اثری از من نمیمونه

چقدر سخته  خدایا، دل  تنگ  دستای  کسی نبودن       همیشهه باشی تورویاش،قصه تنهایی سرودن

چقدر سخته  خدایا، تنها  بودن  و  تنهایی  کشیدن        غیردستای خودت تودنیا،دستای کسی روندیدن

زمستونم  با  همه سردیش، هنوزم واسم  قشنگه        زمستونم باهمه دلتنگیش،هنوزواسم یه رنگه

یه روزی از همین روزا ،ته  میکشم، تموم میشم        رها میشم ازاین قفس،اسیر خاک شوم میشم


صدات

شنیدم داره تو قلبت یه نفر جامو میگیره
دیگه هیچکی نمیتونه جلو اشکامو بگیره
نیستی و دارم میسوزم گریه داره حالو روزم
نمیدونم چرا؟اما تورو دوست دارم هنوزم

بعد از تو توی دلم نیمه شباهیچی جز غم نیست
حسرتت موند تودلم واسه غمام هیچی مرحم نیست

با یادت امشب شدم دیوونه
بی تو غصم روی این شونه
دیگه نمیاد صدات توی این خونه



هوس

برای من نوشته ٬ گذشته ها گذشته

تمام قصه ها هوس بود

برای او نوشتم

برای تو هوس بود ٬ ولی برای من نفس بود

کاسکی خبر نداشتی دیوونه ی نگاتم

یه مشت خاک ناچیز ٬ افتاده ای به زیر پاتم

کاشکی صدای قلبت نبود صدای قلبم

کاشکی نگفته بودم تا وقت جون دادن باهاتم

تاوقت جون دادن باهاتم

نوشته هر چه بو تموم شد

نوشتم عمر من تموم شد

نوشته رفته ای ز یادم

نوشتم شمع رو به بادم

نوشته در دلم هوس مرد

نوشتم دل توی قفس مرد

کاشکی نبسته بودم

زندگی مو به چشمات

کاشکی نخورده بودم

به سادگی فریب حرفات

لعنت به من که آسون

به یک نگات شکستم به این دل دیوونه

راه گریز و ساده بستم